۱۳۸۷ تیر ۲۶, چهارشنبه

آهسته آهسته می ریزم می افتم


چقدر بی خواب می شود بالشتکم وقتی خیس است از فریادهایی در سکوت!
گیج می شود رو اندازم گاه و بی گاه از پیچ و تاب بی قراری ها !
پر می شود هوای اتاقم ازصدای نفس نیمه تمام هق هقی بی انتها!
در آمیزنده با خس خس پاییزی تنفسم...!
و نوری که باز سقف اتاقم را از سایه ی عکس تو شاد می کند
و باز خیس ترو خیس تر می پیچم و می پیچم...

۱۳۸۷ تیر ۱۲, چهارشنبه

حتی تنها تر از تو



دور می شوم هر لحظه از تنفس عمیق رهایی
به سختی می فشارم دستانی را که در خلا ساخته ام از نیستی
دلبسته ام به هیچستان ...
بی سرانجام می پیمایم سپیدی را تا انتهای امید بر نقشی گنگ
اینجا سرزمین من نیست من گمشده ام
در تلالونگاهی که هرگز چشم به راهم نبود...

...........................................................................................

شاید از زمستان نگاه تو چشمانم هر روز از پاییز نمناکترند...